آنسوی تاریک نقطهی شروع
علیاکبر حیدری
برای امیرحسین که معنای دوستی و مهربانی بود.
گاهی اوج گرفتن و سقوط هملحظهاند. همین که سر از آب بیرون میآوری تا نفسی تازه کنی، موجی انگار از غیب سر میرسد و به تاریکترین عمق اقیانوس میکشاندت. زندگی همیشه به شروعهای خوشیمن وعده نمیدهد. هر گام روبهجلویی نویدبخش ادامه نیست. بعضی آغازها انگار سایهی پایانیاند که زودتر از انتظار سر میرسد. بعضی مسیرها شروعنشده تمام میشوند. علیاکبر حیدری در زندگینگارهی پیشِ رو
از یک مکث نوشته. از توقفی میان دو شروع. از یک ناتمامی شکننده. از روزهایی که با بهترین دوستش کاری را شروع میکند و کسی چه میداند در راه چه پیچوخمهایی در کمین است. این زندگینگاره یک دعوت تلخ است. دعوت به ملاقات آن چیزی که میان آغازها و پایانها رخ میدهد، در نقطهای که امید و یأس یکدیگر را ملاقات میکنند و دست در دست هم سرنوشت را رقم میزنند.
برای امیرحسین که معنای دوستی و مهربانی بود.
برای مطالعهی کامل روایت نسخهی چاپی شمارهی اول را تهیه کنید.