عکسجستاری دربارهی مکاشفههای دیرهنگام
شهریار توکلی
فکر میکنیم عکسها سندهاییاند برای اثبات گذشته، برای قاب گرفتن یک لحظه، یک لبخند یا ترکیبی از چهره و نور. اما گاهی، آنچه عکسها ثبت میکنند فقط لحظهای از گذشته نیست، حرکتی است پنهان به سوی کشفی در آینده. انگار در دل این قابهای بیصدا چیزی زنده و لغزنده و در حال رشد جریان دارد؛ چیزی که فقط در بازگشتهای دوباره و تأملبرانگیز به آنها رخ مینماید. آن لحظهی چیدمانشده، آن قاب لبخند، فاصلهی اندکِ میان دستها، نیمرخ محوی در گوشهی قاب، سنگینی سایهای بر زمینه یا خندهای که دیگر آشنا نیست ناگهان به مسیری بدل میشوند برای رسیدن به دلشورهای ماندگار. عکسْ دیگر یادگاری از آن روز نیست؛ شمایلی است که بعدها به آن تبدیل میشویم. در متنی که میخوانید، شهریار توکلی با نگاهی تازه به سه عکس در گذشتهاش بازمیگردد؛ نه برای مرور خاطرهها که برای کشف. هر عکس شاخهای است که در عکس دیگر تنیده، از آن نیرو گرفته و توأمان زخمی شده. اینبار نگاهش به دنبال جزئیاتی است که پیشتر از او دور مانده بود: طرز ایستادن، فاصلهها، سایهها، حالتی در چهرهها و شاید معنایی ورای اینها. متن پیشِ رو یک عکسجستار است؛ آمیزهای از متن و عکس که نه تصویر را شرح میدهد، نه متن را تزئین میکند، بلکه میان این دو فضایی جدید میآفریند؛ فضایی برای مکاشفه، روایتهای چندلایه و نگاهی دیگر، شاید نگاهی نو به خود.
برای مطالعهی کامل روایت نسخهی چاپی شمارهی اول را تهیه کنید.