نوشتن چگونه واقعیت را میسازد؟
دیوید شیلدز
ترجمهی محمدرضا فرزاد
دیوید شیلدز از چهرههای پیشرو در ادبیات ساختارگریز معاصر برداشت ما را از کلیت جستار ــ که عمدتاً تحت هژمونی جستار روایی است و بیشتر شکلی داستانپردازانه دارد و به مموآر شباهت میبرد ــ به چالش میکشد. این نویسنده و فیلمساز امریکایی، با محو کردن مرز بین داستان و ناداستان، از بزنگاهی حرف میزند که دغدغهی امروزهی ماست، روزگاری که در آن شاید از چند دهه پیش، مردمان، خسته و فربه از بازی تخیل و داستانپردازی، از نو به واقعیت روی آوردهاند؛ به فیلم و عکسِ مستند و به هرگونه ناداستان؛ از خاطرات و سفرنامه گرفته تا جستار. شیلدز معتقد است این اقبال از آنروست که آدمهای عصرِ اینترنت و ریلیتیشو دیگر هیچ واقعیتی را تجربه نمیکنند. متن پیشِ رو ترجمهی فصل «محو» است از کتاب مشهور شیلدز، عطش واقعیت: یک مانیفست، که در آن شیلدز به همین موضوع پرداخته. کتاب خود جستار بلندی است در 28 بخش (که با حروف الفبای انگلیسی فصلبندی شده) و 618 بند. ششصد و اندی بند که گاه یک سطر است و گاه دو یا سه صفحه. متن جستار بلند و بنیانگذاری است که تلقی محدود ما را از شکل و فرم جستار که نوشتهای یکتکه است ــ و خب گاهی هم چند فصل و فاصله دارد ــ برآشفته میسازد. او در کتابش قالب سنتی مقاله یا جستار را کنار گذاشته و مجموعهای از تأملات کوتاه و پراکنده نوشته؛ تأملاتی که در ظاهر مستقلاند، اما آرامآرام ساختاری منسجم میسازند حول یک پرسش محوری: «چه چیز را میتوان واقعیت نامید؟» در متنی که میخوانید شیلدز با ارجاع به ادبیات، سینما، فلسفه، خاطرهنویسی و هنر نشان میدهد حقیقت ثابت نیست، تجربهای سیال و چندلایه است و هر روایت حاصل انتخاب، حذف، بازآفرینی و گاه خیالپردازی.
برای مطالعهی کامل روایت نسخهی چاپی شمارهی ا را تهیه کنید.